سال 1359 ـ شهید ضرغام در میان همرزمان در جبهه ی آبادان

آقای شاهرخ ضرغام که در ورزش کشتی فعالیت داشت، دارای اندامی درشت و ورزیده بود و از همان روزها در راهپیمایی های مردمی شرکت کرده و همواره در کنار مردم و روحانیت و در صف اول مبارزه، با شور و حرارت خاصی حرکت می کرد ...

برای سرش 11 هزار دینار عراقی تعیین کرده بودند و 17 آذر 59 که به شهادت رسید پیکر بی سرش را در تلویزیون عراق نشان دادند و اعلام کردند یکی از جلادان خمینی را کشته ایم. 

کی فکرش را می کرد این شاهرخ قلدر با آمدن امام خمینی (ره) 180 درجه تغییر کند؟ همان آدم ساده و بی ریایی که روی سینه اش "خمینی فدایت شوم" را خالکوبی کرده بود. می گفتند: «وقتی راه می رفت زمین زیر پایش تکان می خورد. شیر بیشه جنوب بود و وقتی می غرید بهمن شیر و نخلستان های ذوالفقاریه، رستم را به یاد می آورد و آرام سر به آرامش می گذاشت، زیرا این شاهرخ زور قوتش را از نفس عشق مولایش علی (ع) به بیکرانه بیکران این دیار به یادگار برده بود.»

لابد، وقتی هم در قصر شیرین همراه دکتر چمران بوده، ضد انقلاب های بی دین، چه قدر کاسه کاسه می کردند و منتظر فرصتی بودند که این قد رعنا را به بهترین شکل به شهادت برسانند... آن ها وقتی هیبت شاهرخ را می دیدند لابد خودشان را از کوه پرت می کردند. مثل شب هایی که شاهرخ به سنگر عراقی ها شبیه خون می زد و آنها اسلحه های خود را می گذاشتند و فرار می کردند، آنها وقتی هیبت درشت و صورت گل آلود شاهرخ را در آستانه سنگر خود می دیدند فکر می کردند غول دیده اند و تا نفس داشتند فرار می کردند.

============================================================

از خاطرات حاج آقای اسماعیلی همرزم شهید شاهرخ ضرغام و از فرماندهان کمیته ی سابق در مورد شهید .

برگرفته از وبلاگ http://mojadele.blogfa.com