به راستى در چفیه چه رازى نهفته است که با عطر و اشک و خون آشناست و هنوز در کنار مرقد امام شهیدان، دستمالِ اشکِ مردان بى‏ادعاست؟
در حسینیه امام، سینه زده‏اى؟ چفیه‏اى را که بر شانه قبله قلب‏هاست، دیده‏اى؟
در جمکران، الغوث و الامان، گفته‏اى؟ چفیه‏اى را که راهنماى جست‏وجوگران مهدى زهرا علیهاسلام است، دیده‏اى؟
در دانشگاه، نماز خوانده‏اى؟ چفیه‏اى را که سجاده اهل معناست، دیده‏اى؟
به بهشت زهرا رفته‏اى؟ چفیه‏اى را که در قاب عکسى با قرآن و اسلحه‏اى همراه است، دیده‏اى؟
به راستى در چفیه چه رازى نهفته است که مَحرم رمز یا على علیه‏السلام و یا رضا علیه‏السلام است و هنوز بر شانه قلب‏هاى شکسته پا بر جاست؟
خاک شلمچه را بوییده‏اى؟ شکفتن بى صداى بغضى در گلو مانده را دیده‏اى؟
از قطره قطره اشک فرو ریخته بر چفیه‏اى، فشرده شده لاى دندان، حدیث درد خوانده‏اى؟
چه مى‏خوانى؟ تو هم بخوان!
آه از ترکش تهمت!
فریاد از فراموشى دیروز!
امان از خنجرى که از پشت فرود مى‏آید و صدا ندارد!
چفیه...! چفیه! اى شالِ شب‏هاى سرد کردستانم!
چفیه! اى چتر روزهاى گرم مهرانم!
چفیه...! چفیه! اى یادگار یاران و همه آبرویم!
اى آبروى باران و اى ابر آرزویم!
با درد فشار دندان‏هایم بساز که از درد مى سوزم.
فریادم را چاه باش.
مگذار سازِ هاى‏هاى من، قهقهه‏سازِ صف دشمن باشد...
 
 شادی روح امام و شهدا صلوات