ترکش خمپاره سینهاش رُو چاک داده بود
و روی زمین افتاد و زمزمه میکرد.
مصاحبه گر:دوربین رُو برداشتم و رفتم بالای سرش…
داشت آخرین نفساشو میزد.
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کُمپُوت میفرستن، عکس رُوی کمپوتها رو نَکنن!
گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرفِ بهتری بگو؟
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی، سه بار بهم، رُب گوجه افتاده…!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…”
پنج شنبه 93/10/4 | توسط : امیر
پیامهای عمومی ارسال شده
+ زمان آن رسیده که بتوانیم به وسیله وبلاگ هایمان پیام مقاومت مادران و کودکان غزه را به جهانیان برسانیم
+ با سلام خدمت دوستان پارسی بلاگی
+ با مطالب زیر به روزم 1- با التماس 2- بوسه آخر به گونه شهید 3- قول داده بود برمیگردد
+ با عرض سلام خدمت همه دوستان با مطلب شهید مهرداد بسیجی به روزم
+ با قهقه مستانه یک شهید به روزم
+ با سلام خدمت دوستان عزیز با مطلب پیروان دجال به روزم
+ با سلام بر همه دوستان با نوشته : خدا را شکر به روزم