ما مانده ایم و پنجره هایی به سوی نور
در کوچه های سبز بجا مانده از شعور
ما مانده ایم و اشک خضوعی زیک نبرد
در پیشگاه بیرق سبزی زنسل نور
در این دیار حادثه مردان کشیده اند
خطی ز خط سرخ شهادت به سنگ گور
در بیعتی به وسعت احساس عاشقی
ما مانده ایم و حیرت و تکرار این غرور
ای ذوالفقار عدل علی ، مرد صحنه ایم
ما را بخوان به حرمت آن راهیان نور
امشب طلا به سمت طوافت نشسته است
ما مانده ایم ، بغض دخیلی ز راه دور