سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجت الاسلام والمسلمین شهید محمد حسن شریف قنوتی – که بعدها و خصوصاً در دوره دفاع مقدس به شیخ شریف شهرت  یافت –  در سوم تیر 1313، در خانواده ای مذهبی، در اروند کنار از توابع آبادان به دنیا آمد و تحت تعلیم و تربیت پدر و مادر روحانی و مذهبی خود قرار گرفت. او به دلیل علاقه ای که به روحانیت و علوم دینی داشت، به کسب معارف دینی و اسلامی‌روی آورد و  به سرعت در این راه ترقی نمود. محمد حسن نوجوان، مقدمات علوم اسلامی‌را در آبادان و نزد عمویش، شیخ عبدالستار اسلامی‌که از بزرگان خوزستان بود، فراگرفت. او در سال 1332 وارد حوزه علمیه آبادان شد و پس از دو سال تحصیل، به حوزه علمیه بروجرد رفت و به جرگه شاگردان آیت الله العظمی‌بروجردی(ره) پیوست. سپس به قم عزیمت کرد و و در کلاس‌های درس حضرت امام خمینی(ره) و آیت الله العظمی‌گلپایگانی(ره) شرکت کرد.

سابقه مبارزات او به دوره فدائیان اسلام باز می‌گردد. شریف قنوتی همکاری‌های بسیار نزدیکی با رهبر فدائیان اسلام ، شهید مجتبی نواب صفوی داشت و حتی پس از شهادت نواب، همواره مورد تعقیب رژیم بود و به از این رو، در شهرهای گوناگون با نام مستعار رفت و آمد می‌کرد و به فعالیت های خویش ادامه می‌داد. مردم شهرهای اردکان، شیراز، اصفهان، بروجرد و مسجد سلیمان از او خاطرات بسیار خوبی به یاد دارند و احترام ویژه ای برای او قائل هستند. او در تمام این شهرها مدتی اقامت داشت و علیه رژیم شاه مبارزه کرد. البته کارش فقط تبلیغات و مبارزه نبود.  او برای مردم مسجد و حمام و دبستان می‌ساخت و به رفع مشکلات و دعاوی اجتماعی آنها می‌پرداخت. برای بهبود اوضاع معیشتی آنها کارگاه‌های قالیبافی به راه می‌انداخت و شریک غم و شادی آنها می‌شد. در  اصفهان و شیراز و اردکان شریف قنوتی بود و در بروجرد و مسجد سلیمان به شریف طبع مشهور بود. بارها تا پای دستگیری پیشرفت و با کمک مردم گریخت و بارها به زندان افتاد و با تجمع مردم در مقابل زندان و یا شورش داخل زندان، از حبس رهایی یافت.

پس از پیروزی انقلاب هم باز به اردکان فارس بازگشت و به نمایندگی شورای شهر  برگزیده شد. پس از یک سال فعالیت اجتماعی در اوایل سال 1359 به بروجرد رفت و  به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی‌مشغول به خدمت شد. اما شروع جنگ عنان قرار را از او گرفت. شهید محمد حسن شریف قنوتی در اولین اقدام، نخستین ستاد کمک رسانی و پشتیبانی جنگ را در بروجرد دایر کرد و برای کمک به جبهه‌های نبرد، در سوم مهر 1359 همراه کاروانی متشکل از 21 کامیون آذوقه، به خرمشهر رفت. او پس از بازگشت از خرمشهر، گروه هایی از جوانان بروجرد را سازمان دهی کرد و دوباره به خرمشهر بازگشت. در آنجا با تشکیل گروه چریکی الله اکبر که بعدها به «لشکر الله اکبر» تبدیل شد و گروهان های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات داد.

اینجا بود که نام شیخ شریف در سنگرها پیچید و در آخر به گوش عراقی‌ها رسید. شهید شریف قنوتی خرمشهر را مانند کف دست می‌شناخت. او به چریک‌های خود آموزش های خاص مقطعی می‌داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر می‌کرد. نیروهای او در جنگ تن به تن اغلب پیروز می‌شدند و این شکست ها عطش عراقی ها به خون او را روز به روز بیشتر می‌کرد. از یک سو عراق توان نظامی‌عظیمی‌را برای اشغال خرمشهر بسیج کرده و  از سوی دیگر توان نظامی‌خرمشهر برای دفاع، تنها سیزده دستگاه تانک بود. سپاه خرمشهر و شهید جهان آرا، با تمام توان در حفظ شهر می‌کوشیدند و شیخ شریف علاوه بر فرماندهی برخی از محورهای اصلی خرمشهر، مسئولیت تأمین مهمات را بر عهده داشت.

در روز 24 مهر 1359، شهید شریف قنوتی به همراه وانت مهمات وارد خیابان چهل متری خرمشهر، که محور مرکزی حمله و تقسیم نیروهای عراقی بود، شد. عراقی ها با مشاهده او بلافاصله وانت را به تیربار بستند و بی درنگ با گلوله آر پی جی ماشین را واژگون کردند. از اینجا به بعد شدید ترین شکنجه ها را بر  او و راننده اش وارد کردند. ابتدا چند گلوله به دست و پا و گردن شهید قنوتی زدند و به دورش پایکوبی کردند که: "اسرنا الخمینی، اسرنا الخمینی..." سپس با سرنیزه کلاشینکف شقیقه‌اش را از جای عمامه دریدند و کاسه سرش را درآوردند. آنگاه شعار "قتلنا الخمینی" را ضمیمه رقص و پایکوبی خود کردند. بعد عمامه شیخ را به گردنش بستند و او را از ساختمان دو طبقه ای در همان خیابان آویزان کردند. 

شیخ شریف بر خلاف باقی شهدا، سه مزار دارد. مزار اصلی که در قبرستان شهدای آبادان است، مزار یادبودی که مردم اردکان در قبرستان شهدای شهر خود به یادش ساخته اند، و سنگ یادبودی که مردم بروجرد برایش در میان شهدای خود  برایش تدارک دیدند.

 





      

 

 

سال 1359 ـ شهید ضرغام در میان همرزمان در جبهه ی آبادان

آقای شاهرخ ضرغام که در ورزش کشتی فعالیت داشت، دارای اندامی درشت و ورزیده بود و از همان روزها در راهپیمایی های مردمی شرکت کرده و همواره در کنار مردم و روحانیت و در صف اول مبارزه، با شور و حرارت خاصی حرکت می کرد ...

برای سرش 11 هزار دینار عراقی تعیین کرده بودند و 17 آذر 59 که به شهادت رسید پیکر بی سرش را در تلویزیون عراق نشان دادند و اعلام کردند یکی از جلادان خمینی را کشته ایم. 

کی فکرش را می کرد این شاهرخ قلدر با آمدن امام خمینی (ره) 180 درجه تغییر کند؟ همان آدم ساده و بی ریایی که روی سینه اش "خمینی فدایت شوم" را خالکوبی کرده بود. می گفتند: «وقتی راه می رفت زمین زیر پایش تکان می خورد. شیر بیشه جنوب بود و وقتی می غرید بهمن شیر و نخلستان های ذوالفقاریه، رستم را به یاد می آورد و آرام سر به آرامش می گذاشت، زیرا این شاهرخ زور قوتش را از نفس عشق مولایش علی (ع) به بیکرانه بیکران این دیار به یادگار برده بود.»

لابد، وقتی هم در قصر شیرین همراه دکتر چمران بوده، ضد انقلاب های بی دین، چه قدر کاسه کاسه می کردند و منتظر فرصتی بودند که این قد رعنا را به بهترین شکل به شهادت برسانند... آن ها وقتی هیبت شاهرخ را می دیدند لابد خودشان را از کوه پرت می کردند. مثل شب هایی که شاهرخ به سنگر عراقی ها شبیه خون می زد و آنها اسلحه های خود را می گذاشتند و فرار می کردند، آنها وقتی هیبت درشت و صورت گل آلود شاهرخ را در آستانه سنگر خود می دیدند فکر می کردند غول دیده اند و تا نفس داشتند فرار می کردند.

============================================================

از خاطرات حاج آقای اسماعیلی همرزم شهید شاهرخ ضرغام و از فرماندهان کمیته ی سابق در مورد شهید .

برگرفته از وبلاگ http://mojadele.blogfa.com





      

haj-hoseyn-kharazi

 

آستیــــــن خالــــــے ات

نشــــــان از مردانگــــــے ست…
با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،
هنوز…
نتــــــوانسته ام
یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے…
بخــــــوانم …

برگرفته از بچه های قلم 





      

بسیجیان نورچشم امت حزب اله می باشند .

رادمردانی هستند که بدون هیچ چشم داشتی به مادیات و دنیا 

همیشه در صحنه های نبرد و مشکلات و مصائب

مانند کوهی استوار قدم برداشته ودست و پنجه نرم می کنند و خواهندکرد .

سردار شهید حاج یدالله کلهر  





      

سفارش‌ اکید دارم‌ که‌ خونم‌ در مقابل‌ سیاهی‌ چادر شما کمتر ارزش‌ دارد، چون‌ حجاب‌ شما سنگر پولادین‌ است‌ در مقابل‌ فرهنگ ‌ضد بشری‌ و استعماری‌ غرب‌ که‌ امروز جامعه‌ ما را تهدید می کند و با حجابتان‌ میراث‌ زینب‌ -سلام الله علیها- را پاسداری‌ کنید که‌ شهدا بیش ‌از این‌ از شما انتظار دارند.

روحانی شهید ابراهیم بیگی 





      

عکس/ نگاه معنادار دختر به پدر

جانباز شهید علیرضا سراج

می دانی از دیماه 1365 بر روی ویلچر نشستن یعنی چه؟ می دانی درست هنگامی که داغ دهها شقایق مظلوم بر دلت نشسته و بدلیل جراحتهای سخت نتوانی به جبهه بروی یعنی چه؟ می دانی تلخی هجران و دوری یاران عاشق را؟ می دانی زندگی یک جانباز 70 درصد چقدر دشوار است؟ می دانی همسر و فرزند جانباز ویلچرنشین چه مشقاتی دارند؟ جانباز سرافراز جنگ تحمیلی علیرضا سراج بعد از تحمل سالها درد و رنج بالاخره در روز 22 بهمن سال گذشته از دنیای فانی آزاد شد و به امام و یاران شهیدش پیوست ... کسی هست که بگوید از علیرضا کوچکترین گله ای از روزگار و سختی هایش شنیده است؟ کسی هست که دیده باشد علیرضای مظلوم برای لحظاتی ذکر و شکرش بدرگاه معبود قطع شده باشد؟





      

نام عملیات : رجب .

رمزعملیات : یا من ارجوه لکل خیر....

محل عملیات : منطقه عمومی نفس اماره .

نوع عملیات : نفوذی .

هدف : پاکسازی قلوب .

سلاح : دعا و نیایش .

با نام نامی حضرت زهرا (س) عملیات را آغاز کنیم .





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




+ زمان آن رسیده که بتوانیم به وسیله وبلاگ هایمان پیام مقاومت مادران و کودکان غزه را به جهانیان برسانیم

+ با سلام خدمت دوستان پارسی بلاگی

+ با مطالب زیر به روزم 1- با التماس 2- بوسه آخر به گونه شهید 3- قول داده بود برمیگردد

+ با عرض سلام خدمت همه دوستان با مطلب شهید مهرداد بسیجی به روزم

+ با قهقه مستانه یک شهید به روزم

+ با سلام خدمت دوستان عزیز با مطلب پیروان دجال به روزم

+ با سلام بر همه دوستان با نوشته : خدا را شکر به روزم